-
همیشه به یاد هم
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 12:02
هر وقت نمی تونم شعر بگم و حس و حالشو ندارم فکر می کنم دنیا دیگه تموم شده الان چند وقتی میشه شعر نگفتم هر چند من اسمشو میگذارم سیاه مشق ولی کسایی که می خونن معتقدند شعره ولی من واقعا اصلا سبک شعرا رو هم بلد نیستم و اعتراف می کنم اصلا از شعر و شاعری سر در نمیارم . حالم خیلی خرابه خوابم میاد انگار اصلا تو عمرم نخوابیدم...
-
سیاهپوش
سهشنبه 9 خردادماه سال 1385 12:27
اوووووووووووووووووووه خدای بزرگ بازم مثله سوء تفاهم !طفلک مانا؟ حالا می فهمم .......... اه بابا از دسته این مردم دیگه نمی دونم باید شکایت به کی ببرم فارس و ترک و عجم و عرب و انگلیسی و ایتالیایی ............ همشون سر و ته یه کرباسن همشون با احساسهایی یگانه دیدگاههایی یگانه و افکاری یگانه تنها چیزی که اونها رو ازهم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 خردادماه سال 1385 08:53
من می ترسم یواش یواش بعضی ها دارن منو می ترسونن امروز و دیروز دو سه مورد تهدید داشتم جدی می گم به خدا
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 12:08
احساس یه پسر بچه 12 الی 13 رو دارم که باید بپره از سر کوچه ماست بخره اونم درست موقع خوردن نهار. می دونم نمی دونی چرا این حس و دارم ! می دونی جماعت فیلمساز و نویسنده معمولا در پوشیده ترین حالت ممکن بزرگترین حرفها رو می زنند . نمی دونم گرفتید چی می گم یا نه ؟ ولی انصافا ارتباط توی این عصر سرعت چقدر سخت و طاقت فرسا شده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 خردادماه سال 1385 11:12
تا دیشب فکر میکردم آخرین در امید هم به روم بسته شده یعنی بسته هم شده بود ولی دیشب با فداکاری که نه ازجان گذشتگی یکی از همین ترکا که گاهی اونقدر اذیت می کنن که غیر قابل تصوره و آدم دوست داره خودشو ازدستشون سربه نیست کنه حس بودن بهم دست داد باورم نمیشد که یه نفر به خاطر من همچین فداکاری بکنه اونم یکی از جنس مردهای این...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 خردادماه سال 1385 10:15
فال > از اول تا پانزدهم خرداد بر شما چه خواهد گذشت فروردین زندگی دنیای سیاهی است که ما باید با روشنکردن چراغهای امید آن را روشن کنیم. شمادوست عزیز، با هر چه محبت است ارتباط برقرارکنید. نفرت را از خود برانید، جایگاهتان حقیقتاست. الگوی تاخیر و عقب ماندن را از درونتانمحو کنید و بگذارید همیشه...
-
من یه زنم ولی به خدا آدمم آدم
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 12:01
باورتون بشه که الان بعده یک ربع گریه اونم جلوی یکی از مدیرام ( همون مدیری که در پست 28 اردیبهشتم ) دارم این متنو می نویسم باورتون نمیشه مثله همیشه دیگه شونه هام خسته نیست احساس خالی بودن می کنم ولی پشیمونی پشیمونی از اینکه چرا نتونستم اشکامو که واقعا ناخوداگاه جلوی دونفر جاری شدن کنترل کنم . فکر می کنم که دیگه هرگز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 07:56
دیروز یه عده به ظاهر ترک چنان اغتشاشی تو تبریز بپا کردن که تمام برنامه های فارسی شبکه پنج یا همون تبریز قطع شد ریختن تو صدا و سیما و کله نگهبان بدبخت رو شکستن و شیشه هاشو آوردن پائین ولی با همکاری بسیج همیشه دلسوز و در صحنه و جان برکف و مهربونو ( دیگه آها ) اهله گفتمان همشون متواری شدند ولی تا ساعتها قلبه اهالی صدا و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 12:52
http://emprator.blogsky.com/ بر گرفته از این وبلاگ بی دلیل نیست که نباید هر حرفی رو هر جایی زد حتی اگه به حقم باشه ولی خیلی سخته که بخوای حرف حقو نزنی [ web | email ] ستاره سلام خوب فکر می کنی حالا با اون کاره اون آسمون به زمین اومد چرا نمی خوایم به این تنیجه برسیم که بابا زنها خودشون بهتر برا خودشون می تونن تصمیم...
-
اگه می اومدی می شدی گربه گریزیلا
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 12:14
نظافتچی داشت سالن و تی می کشید ولی تو با دیدنش با کفشایی که تشون پر خاک بود صبر کردی تا خشک بشه اگر می اومدی می شدی گربه گریزیلا آره شما رو می گم شمایی که حتی یک ذره خودخواهی هم تو وجودت نیست اگر هم باشه اونقدر خوب و باگذشتی که به چشم نمی یاد اینو وقتی خودت در کمال صفا وصداقت با لبخندی رو لبت می ری آبدارخونه ای که...
-
یکم اون کوه رو بکش کنار منو می بینی
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 12:46
وای باورم نمیشه که صدای رعد و برق اینقدر بهم آرامش بده حس می کنم وسط یه دشت بزرگم و سبزه های تازه و خیس صدای بارون و می تونم حس کنم کاش بارون بباره چقدر دلم می خواست الان بالای یه قله بودم وای خدای من پرنده ها رو چقدر زیبا هستند گلهای لاله وحشی چه غوغایی کردند چقدر دلم می خواد روی سبزه ها غلط بزنم و شعر بگم اما ........
-
و همچنان چه بی احساس و مغرور از کنار هم می گذریم
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 08:43
همیشه فکر می کنم چقدر بده که آدما به خاطر منافع خودشون با دیگران ارتباط برقرار می کنن خصوصا وقتی رابطه عشقی می شه که دیگه بدتر و وخیم تر گاهی وقتها یکی از دوستام با حسرت می گفت آّ ه که اگه منم یکم خوشگل تر بودم می تونستم با افتخار راه برم و همه هم دلشون بخواد که با من دوست بشن اصلا همه به با من بودن افتخار کنن بهش می...
-
و امروز یک روز دیگر است شاید زنده بمانم !!!!!!!!!!!
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 12:28
امروز یک روز دیگر است به حدی یکی از همکارا منو تو این دو روزه حرص و جوش داده که حس می کنم مغزم در حال انفجاره باور کنید که رگهای مغزم یکی یکی داره ازهم جدا می شه ولی اصلا ناامید نیستم .................................................................................... ترجیح دادم بریزم تو خودم و این شده نتیجش دیروز...
-
وقتی من اعتماد به نفس درمانی می شوم ؟؟؟؟
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 12:06
تو جلسه کتابخوانی این هفته که در مورد اعتماد به نفس بود اونقدر اعتماد به نفس فراموش شدم به یادم اومد که حالا به راحتی بدون اینکه خجالت بکشم با کلی اعتماد به نفس می تونم حسابی چرت و پرت تحویل مردم بدم و تازه بعدش کلی هم بخندم بیچاره یکی از همکارا ازم پرسید نظرت راجع به اینکه در مورد انواع سبکهای فیلم کنفرانس بدی عوض...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 08:50
نمی دونم چرا اینطوری شد ولی شد دیگه کاریشم نمی شه کرد یواش یواش باید باره سفر رو ببندم نه خستم و نه کم حوصله فقط یه خورده بیتابم به دلش پنجول کشیدم آخه خودش گفته بود که با بادی کمرش می شکنه و من اینبار نقشه اون باد و خوب بازی کردم ولی حق داشتم آخه دیگه حسابی کفرم و درآورده بود و همه رو انداخته بود به جونم ولی به قوله...
-
بدادم برس ای دوست
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 17:19
امروز بدتر از دیروز دینگ دینگ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 12:40
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 22:31
-
چشمانت را به دستانم بسپار
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 08:52
-
میهمانه جدید
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385 12:17
-
مرگ از زندگی پرسید ؟؟/
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 17:30
مرگ از زندگی پرسید : این چه حکمتی است که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم ؟! زندگی لبخندی زد و گفت : دروغ هایی که در من نهفته است و حقیقت هایی که تو در وجودت داری !!
-
واقعا دلم یه دوست می خواد
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 12:37
-
یه حسه دخترانه
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 08:54
-
اگه همچین کسی رو سراغ داشتی با اولین موشک پرتابش کن مریخ
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 12:13
-
تا اطلاع ثانوی مخ تعطیل
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 23:47
خیلی تلاش می کنم پروانه ای بشم و باز مثل قدیم شعر بگم ولی پروانه که هیچ ملخی هم نمی شم که حتی یک بیت شعر بگم حیف حیف این همه مغز و روح و حس که همشون داره تو دستای من مثله یه غنچه پر پر می شه آخی مغز بیچارم راستی چطوره به مناسبت پر پر شدنش یه آگهی ترحیم واسش تهیه کنم لااقل قبل پرپر شدنش یه حالی بهش داده باشم بعدشم بدم...
-
داشتم فکر می کردم که .........
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 23:15
-
وقتی خودم میشم اونوقته که انگار ......
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 15:05
وقتی خودم می شم اونوقته که انگار مثله پروانه ای توی یه دشت پر از گل لاله و زنبق و مریم با رنگهای شادش در حاله پروازم و صدای رودخونه هم از دور به گوشم می رسه ولی وقتی خودم نیستم حس می کنم یه کبوترم که توی آلودگی های این دنیای کثیف تبدیل به کلاغی مزاحم برای همه شدم و این خیلی آزارم می ده شعر گفتن شاید یکی از دلایل این...
-
می خواهم از پیله ام بیرون بیایم
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 14:36
-
می خواهم بنویسم اما ؟
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 15:43
می خواستم متنی بنویسم ولی متنی که قبلا نوشته بودم در کامپیوتر خودم است و سیستم لعنتیم باز اینترنت نمی تونه بره جونه خودم مثلا ۷۰۰۰۰۰ تومان فقط به کیسم دادم که سرعت کارام بره بالا یه سیستم واسم جمع کردن ۲ برابر قیمت ولی آشغال هی من می گم به این پسرا نمی شه اعتماد کرد هی شما بگید نه بابا بدبین نباش ..... ای روزگار دیگه...
-
هر وقت احساس کردی در اوج قدرتی
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 00:07
هر وقت احساس کردی در اوج قدرتی به حباب فکر کن. اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی. گوش کردن را یاد بگیر، فرصتها گاه با صدای آهسته در میزند. هیچ انسانی دشمن دیگری نیست بلکه معلم اوست. از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش. شمارش دانه هایی که در مغز سیب وجود دارد کاری ساده استد اما...