و این است آغاز یک زندگی با گریه بدنیا می آئیم

با گریه زندگی می کنیم

و با گریه میمیریم

این میان خنده ها همه زورکی شده اند و دلها بسی ناامید

از صدای قهقه هم می توان عمق غم را تشخیص داد قهقهه همیشه هم از روی خوشی و شادی نیست امریست زودگذر که گاهی انسانها از فشاری که کم مانده جمجمه هایشان را خورد کرده و به بیرون تراوش کند از طریق دهان خنثی اش می کنند کاش حداقل اونقدر حوصله داشتیم که ما هم قهقهه بزنیم ولی جوونهای امروز حتی حاله قهقه زدن رو ندارند تازه ما دخترا که لبخندمون هم خطاست و باعث انحراف چه برسه به قهقه که دیگه میشی سوژه و با انگشت نشونت می دادند ولی با همه اینها اصلا دلم نمی خواست از جنس مردا باشم جدی می گم باور کن چون معتقدم ............ حالا اصلا به من چه .

 

شاید خنده دار و یا حتی احمقانه به نظر بیاد ولی واقعا دلم یه رابین هود یا یه مرد عنکبوتی شایدم بت من می خواد دلم می خواد برم باهاشون همکار بشم دیگه خسته شدم از دیدن اینهمه ظلم و زور و تبعیض و جنایت که هیچ کسم نیست این میون از کسی فریادخواهی کنه به فریادت اگر هم می رسند مقصودی دارند که باید برای رهایی از اونیز فریادخواهی نمود و این دور ادامه دارد مانند چرخه حیات و..

ای کاش آدمی آدم بود ای کاش آدمی آدم بود ای کاش آدمی آدم بود

چقدر دلم می خواست منجی زودتر ظهور می کرد چقدر دلم میخواست مهدی زودتر ظهور میکرد

دعای ندبه زیاد نمی خونم ولی تو دلم عشقه به منجی غوغا می کنه

شاید مسخره به نظر بیاد ولی از این قسمته منجی بودنش به وجد می یام اینکه اگه اون بیاد رو دست همه سوپر من ها و بت من ها و رابین هود ها می زنه و دنیا رو برای همیشه می کنه گلستان . کاش تو زمانه ما ظهور می کرد انگار تو زندگی من هیچ چیز شگفت انگیزی نباید رخ بده .

کاش حداقل می تونستم یه اسب سفید بالدار ببینم و یا یه کلبه رویایی رو ابرها هر روز تو آسمون دنبالش میگردم ولی انگار من از این شانس ها ندارم

حتی با اینکه می ترسم ولی رضایت دادم جنی خون آشامی روحی چیزی ( واسه پری دیدن که شانس ندارم ) ببینم کاش یه روز مرد عنکبوتی بپره رو پنجره ا تاقم یا رابین هود ببینم که داره از یه طناب که منتهی به اتاقه منه بالا میاد . وای چه هیجان انگیزه . حتی تصورش .

کاش لااقل یه عصا که بالاش ستاره هست و میدرخشه و می شه با تکون دادنش آرزوهای مردم رو بر آورده کرد پیدا می کردم و حداقل یه کاری می تونستم واسه مردم دنیا انجام بدم .

از اینکه هیچ کاری از دستم بر نمیاد لجم میگیره 

پس آخه ما به این دنیا اومدیم که در حماقت بزرگ شیم دور از جون مثله .... کار کنیم و بعدشم بدونه هیچ کاره مفیدی بمیریم بریم پی کارمون .

 

 

ببا اینکه فردا دوباره باید 6 تا برنامه رو یکجا اجرا کنم ولی امروز در خودم هیچ اعتماد بنفسی سراغ ندارم برنامه ای که اونروز ازم پخش شد کلی روحیمو داغون کرد فکر نمی کردم بخوان همچین کاری با من بکنن آخه می دونید برنامه بخشه معرفی کتاب داره  که من اجراش می کنم وقتی می گم یه دیالوگی  متنی چیزی بدید بهم می گن وا تو دست به قلمه خودت خوبه  دیگه خودت باید بتونی اجرا کنی و منه بدبخت و می ندازن تو دردرسر اونوقت می شینن متنهایی رو که وجدانا می دادن به من می دن به مجری استادیویی و اونا هم در مورد بخشه من حرف می زنن واقعا نمی دونم چی رو می خواستن ثابت کنن ولی هر چی بود باعث شد منو از خودشون دلزده کنن طوری که از روی ناچاری بقیه برنامه رو باهاشون برم . کاش یکزره می فهمیدن تا می تونستم اینهایی رو که اینجا نوشتم به خودشون بگم ولی نه ظرفیت انتقاد دارن نه چیز دیگه . بگذریم .

 

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:04 ق.ظ http://123-456-internet.blogsky.com/

سلام:
خوشحالم که وبلاگ نویسانی چون شما در این کمپانی کار میکنند و باید بگم که ویلاگ زیبایی داری با آرزوی موفقیت برای تو دوست خوبم
(مجید شباهنگی)

مهدی پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:29 ق.ظ http://margbar.blogsky.com

سلام
جالب و خوندنی و مفید
خیلی عالی بود
موفق باشی
یا علی

مرد شعر پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:36 ب.ظ http://poetriman.blogsky.com

.. تو هم بعضی وقتا آپ خالی می کنی ... راستی نگفتی .. مگه شبکه محلی توی ماهواره دیده میشه؟ ... آخه من که تا حالا شبکه محلی ایرانی توی ماهواره ندیدم .. یا irib یا sahar یا qoran بوده یا هم خبر ... ستاره چندسالته؟ چقد حقوق می گیری و ازین حرفا .. مدرکت چیه؟ .. جواب بده.. باشه..

راستی من هم دیگه از این زندگی یکنواخت بدون منجی و رابین هوت و بتمن و سوپرمن خسته شدم

یارپیـز پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:12 ب.ظ

کارگردان عزیز شما یه عشق بزرگ داره و خوندن اس ام اس های به اصطلاح خودش با حال .
فکر کنم هر ۱۰ تا برنامه رو ۸ تا شو ایشون کارگردانی میکنه .
از ایشون انتظار متن داری هه هه هه .
ولی خداییش یه امتحان بزرگه کار کردن با چنین گروهی .
پس میتونی خودتو محک بزنی و حتما موفق میشی و روشون رو کم میکنی ، انشاا..
موفق و شاد زی

هرگاه تلاش کردی که از دلشوره‌های فردا و اضطراب‌ها خلاص شوی‌، فقط لبخند بزن‌. این تبسم آرامش و شادی درونی را تغذیه می‌کند.

خدا پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 ب.ظ

منجی یک مفهومه واسه نشستن و دست رو دست گذاشتن.
اینو ساختن مه مردم فکر کنن ظلم و جور سر می آد.
من به انسانیت اعتقاد دارم و این که همه یه بار زندگی می کنن.
ما می گیم زمین به دور خورشید می چرخه قانونه و این به خاطر مشاهده ی سال های متمادیه به نظرت این که سال ها مشاهده کردیم نیومدن رو می تونیم بگیم نمی آد؟

جن زده جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:50 ق.ظ http://jenzade.blogsky.com

سلام ستاره عزیز.
پس برای همین بود که "جن" رو سرچ کردی و وبلاگ منو پیدا کردی؟
راستی شما کدوم برنامه رو اجرا می کنی؟

اوشگول جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:10 ق.ظ http://oshgool.blogsky.com

سلام خوبی...واقعا درسته همش گریه باید کنیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد