یاد بگیریم اگه برا دیگران مهم نیست برا ما مهم باشه

میشه گفت یکی از بدترین اجراهام تو کله زندگیم از تلویزیون پخش شد ای تدوینگر بدجنس برا اینکه بتونه از نماهایی استفاده کنه که بتونه هنر نمائیشو نشون بده و رو رنگشون کار کنه واسه همین اکثرا اولین برداشتها رو انتخاب کرده بود . فکرشو بکنید مجبورم می کردن یه مسافت زیاد و از پله هایی که واقعا حتی یکبارم پائین نیومده بودم بیام پائین و کتاب قرائت کنم . فضا ناآشنا گروه ناآشنا کتابها ناآشنا جالب اینجاست از بس عادت کردند برنامه فله ای درست کنن 20 تا کتاب میارن و مجبورت می کنن همرو بیدونه اینکه قبلا روشون کمی تامل کرده باشی معرفیشون کنی و قسمتهایی از  اونو بخونی . بعد می برنت جاهائیکه تا حالا یکبارم تو عمرت نرفتی و مجبورت می کنن موقع از پله ها پائین اومدن موقع رد شدن از پله روی آب و یا حتی موقع راه رفتن تو براشون معجزه کنی . این وسط اصلا نه تمرکز مهمه نه بازیگر چرا که مهم برنامست که باید فله ای ساخته بشه من که شخصا بعده معرفی 10 تا کتاب احساس کردم دارم از خستگی می میرم و از تشنگی زبونم چسبیده به سرم ولی اینها مهم نیست که مهم اینه که اونا فکر می کنن تو در تشنگی شدید و گرمای طاقت فرسا باید موقع پریدن از این پشته بوم به اون پشته بوم کتاب و در بهترین وضعیت براشون اجرا کنی . حسود نیستم ها ولی یکبار رفتم پشته صحنه مجریاییه داخل استادیو دیدم بابا چه دارن به اینها می رسن کم مونده یکی بادشون بزنه نکنه خسته بشن و بد اجرا کنن در یک محیط خنک در آرامشی وصف ناپذیر در دیالوگ هایی کوتاه که تازه اونم 60 بار برداشت میگرفتن تو اون دکور مسخرشون که به نظرشون خیلی هم زیباست آخه من فکر می کنم تو برنامه تابستونی حداقل دیگه لوله بخاری رو بردار یه کولر بذار مردم نگاه که می کنن از گرما نپزن . اونوقت منه بدخت واز این ور اونور آویزونم می کنن و می گن کتاب بخون . خوب اینا مهم نیست من یه بازیگرم و اونها فقط مجری پس همونطور که اونها فکر میکنن من از مجریاییه استدیویی حرفه ای ترم خودم هم باید همین فکر رو بکنم و کمی بهتر اجرا کنم . جالب قیافم بود انگار سایه قحطه تو افتاب میگیرن قیافه منو می کشن تو هم طوری که انگار اخم کردم . اه بابا من چرا دارم اینقدر غر می زنم بی خیال . اصلا دیگه دلم نمی خواد تو تلویزیون برنامه اجرا کنم تو تلویزیونی که کیفیت براشون مهم نیست کمیت مهمه . حرصم در اومده . آخه اگه اونروز به اندازه20 تا کتاب مجبور نبودم حرف بزنم اجراهای آخرمو اونطوری آب نمی بستم بره که فقط تموم شه اینم یه تجربست ستاره خانوم اجراهاتو همه میبینن پس لوس نشو و هر چقدر هم خسته بودی سعی کن از استعداد بازیگریت کمک بگیری و بتونی 10 تا کتابه آخرم مثله 10 تای اولی بگم و اینبار که معلوم نیست کدوم جهنم دره ای که می برنم با خودم یه بطری آب ببرم . تا حداقل صدام با کیفیت مناسب از حلقم بزنه بیرونو اونقدر تپق نزنم .  

نظرات 6 + ارسال نظر
یارپیـز سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:55 ب.ظ http://yarpiz.blogsky.com

سلام
هر کی ندونه من میدونم کار کردن با این کارگردانهای استانی مثل زندگی تو زندان گوانتانامو است .
هر چی باشه از کسی که با پارتی و روابط آنچنانی کارگردان میشه هیچ انتظاری نمیره .
نمیخوام اسم ببرم و بگم چطور اخلاقی دارن .
خلاصه اینکه یه بار از سیمای استانی نوشتم و میخواستم ادامه بدم و چند تا مطلب دیگه بنویسم که شما نظری دادی و ناراحت شدی که منصرف شدم ادامه جریانات رو بنویسم .
http://yarpiz.blogsky.com/?PostID=3
خدا رو شکر که جلو این آدمای از دماغ فیل افتاده کم نمیاری و محکم هستی . خدا رو شکر ..............
موفق باشی و سلامت

مرد شعر چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:59 ق.ظ http://poetriman.blogsky.com/

سلام ستاره ... کم پیدایی ... میشه بگی توی کدوم برنامه تلویزیونی کار می کنی؟ ساعت پخشش کیه؟


ابراهیم چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:08 ب.ظ http://mord4b.blogsky.com

سلام ستاره جان
ممنون که وبلاگ من سر زدی. نوشته هات جالبا.

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:10 ب.ظ

سلام با تشکر از زحماتتون اگر می خواهید در مورد تناقضات قرآن و اشکالات علمی موجود در متن قرآن و زنان پیامبراسلام و... بیشتر بدانید به این ادرس سری بزنیدwww.alcoran.blogsky.com

مرد شعر چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:30 ب.ظ http://poetriman.blogsky.com


من ماهواره دارم ... ولی شبکه های محلی رو که توی ماهواره نشون نمیده ... به هر حال تو تاریخ برنامت رو بگو


! چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:31 ب.ظ http://alldaytimes.blogsky.com

سلام خانم ستاره
------------------------
من همونم
...‌آهان اینجوری نمی شه
من اولین مشتری وبلاگ شما نیستم
ولی شما جزو اون سه نفر اولی هستید که به وبلاگم سر زدید
چند روز پیش براتون یه کامنت نوشتم
حدسم بود که منو به جا نیاری ...
ولی حدس اشتباهی بود و
و.... هیچی بابا اون و همینجوری اومد ... دیگه پاکش نکردم
------------
پرسیده بودین که این خانوم خانوما ... شیرین شیرینا
چه کسی هستن
منتها چونکه به طعنه پرسیده بودی و احتمالاْ جزو اون گروهی هستین که به عشق و عاشقی می خندن
..و عشق رو در حد در پیت بی ارزش می دونن از توضیح اضافی معذورم
------------
یه سوالی رو هم در رابطه با این برنامه تلوزیونی شما داشتم
منتها تو کامنتها دیدم که چند نفر سوال کردن
و شما هم که اگه به اونا جواب بدی خوب منم میام می خونم
امیدوارم که حداقل به من ساعت پخش برنامه تو بگی

موفق و پیروز باشی
!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد