و امروز یک روز دیگر است شاید زنده بمانم !!!!!!!!!!!

امروز یک روز دیگر است به حدی یکی از همکارا منو تو این دو روزه حرص و جوش داده که حس می کنم مغزم در حال انفجاره باور کنید که رگهای مغزم یکی یکی داره ازهم جدا می شه ولی اصلا ناامید نیستم .................................................................................... ترجیح دادم بریزم تو خودم و این شده نتیجش دیروز معدم دادشت میترکید و اومروز مغزم خدا لعنتش کنه من که واقعا واگذارش کردم به خدا ولی نتیجه خوبی داشت اینکه دهنتو ببندی و بریزی تو خودت فقط احساس می کنم از شدت فشار دارم خونریزی مغزی می کنم  از صبح که سه بار از بینی مبارکم خون سرازیر شده حالال ببینم اگه تا شب زنده بودم می گم که این عملی که دیگران به من توصیه کرده بودند و من اجراش کردم مفید بوده یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرات 17 + ارسال نظر
دوست شما دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:29 ب.ظ http://www.adinehbook.com

بازاریابی برای صاحبان وبلاگ و سایت!

آیدا دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:33 ب.ظ http://ayda16.blogsky.com

خیلیم خوب نیست آدم بریزه تو خودش همه چیو لازمم نیست به کسی شکایت کنی به نظر منبهترین کار اینه که خیلی محترمانه حال طرفتو بگیری این نتیجش از هر چیزی بهتره.البته خب اینم نظر منه شاید تو موافق نباشی!

نوپا دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

باسلام خدمت شما
عالی بود

تو را تنها ز شب هر جا می گردم
تمامی کوله بارم را می بندم
شبی سرد و سکوتی با تو بودن
خیالم آسمانم من می خندم

به امید دیدار و استفاده از نظرات گرانبهای شما

ژوزف دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:48 ب.ظ http://selfmadeboy.blogsky.com

بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من
بیا با من به شهر عشق رو کن خانه اش با من
بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم
اگر مویت پریشان شد پریشان حالیش با من
در میخانه ی چشمت به گلگشت نگه وا کن
خراباتم خراب.............آبادی و ویرانه اش با من
سلام ای غم سلام ای همزبان مهربان دل
در پرواز وا کن چون پرستو لانه اش با من
مگو دیوانه کو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم واکن
دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من
در این دنیای وا نفسا حسرت زاری فردا
خدایا عاشقان را غم مده شکرانه اش با من
مگر دیگر صنم گو در دل آتش نمی سوزد
تو گرمم کن به افسونگری و افسانه اش با من
چه بشکن بشکنی داره فلک در کار سر مستان
تو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من


پسر خود ساخته هم به روز شد

زیر باران دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:04 ب.ظ

با سلام...به راستی امروز یک روز دیگر است و شاید زنده بمانیم ولی کسی چه میداند شاید هم نمانیم پس چه بهتر که تا می توانیم زندگی را دریابیم.

موسا دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:57 ب.ظ http://www.zehneziba.blogsky.com/

سلام... خواندمت دوست من
به روز هستم .

مرد شعر دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:35 ب.ظ http://www.poetriman.blogsky.com

خدا لعنتش کنه اونی که باعث سردرد تو شده ... شوخی کردم .. ممنون که به من سرزدین


مختار دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:32 ب.ظ http://kargadanefahim.blogsky.com

سلام
ممنون که سر زدی
من بازم میام
لینکتم گذاشتم تو کرگدن
راستی
یه چیزیو میخوام بدونی....
یه کلمه ی معجزه اسا میخوام بهت یاداوری کنم
توی این مواقع گفتنش یکم سخته اما معجزه میکنه...
اون اینه: به درک!!
وقتی توی همچین شرایطی بودی به این کلمه فکر کن و به ریش اونی که برای عصبانی کردن تو خودشو حفاری می کنه بخند...
یه بار امتحان کن
خواهی دید
راستی...

کاوه سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:05 ق.ظ http://wwwkavehkia.blogsky.com

سلام قصه گوی شهر سکوت
دلم هوای آرامش رو کرده بود اومدم از شهر دودی زدم بیرون اومدم توی شهر سکوت...ولی افسوس....آسمون شهر تو مهتابی نبود.......موفق باشی

ژوزف سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:06 ق.ظ http://selfmadeboy.blogsky.com

ژوزف سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:11 ق.ظ http://selfmadeboy.blogsky.com

سلام...

راستش این شعر رو دیشب فکر کنم واسه تو دو نفر دیگه فرستاندم ...

بیا عزیزم ... اینم یه شعر خصوصی

یکی دیوانه ای آتش بر افروخت
از آن هنگامه جان خویش را سوخت
همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد
تو همچون آتشی ای عشق جانسوز
من آن دیوانه مرد آتش افروز
من آن دیوانه آتش پرستم
در این آتش خوشم تا زنده هستم
بزن آتش به عود استخوانم
که بوی عشق برخیزد ز جانم
خوشم با این چنین دیوانگی ها
که می خندم به آن فرزانگی ها
به غیر از مردن و از یاد رفتن
غباری گشتن و بر باد رفتن
در این عالم سرانجامی نداریم
لهیبی همچو آه تیره روزان
چه فرجامی ؟ که فرجامی نداریم

ژوزف سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:14 ق.ظ http://selfmadeboy.blogsky.com

ده فرمان (حضرت موسی ع) :



1- من خداوند شما هستم.



2- هیچ خالقی را به غیر از من پرستش مکنید.



3- نام خداوند را به باطل بر زبان جاری مکنید.



4- روز شنبه را مقدس بدارید.



5- احترام پدر و مادر خود را بگیرید.



6- قتل مکن.



7- زنا مکن.



8- دزدی مکن.



9- شهادت دروغ مده.



10- بر جان و مال همنوعت حسد مبر و همنوعت را مثل خودت بدان.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام .. اگه اینقدر ازش بدت میاد باشه .. دعا میکنم که خدا به روز سیاش بشونه .. الهی یه روز خوش تو زندگیش نبینه ... البته بعضی از این نفرینا رو از مادرم اقتباس کردم .. بنده خدا کوچک که بودم وقتی اذیتش میکردم اینا رو به من میگفت ولی از ته دل نمی گفت

راستی ستاره .. چندسالته؟

مرد شعر سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 ق.ظ http://www.poetriman.blogsky.com

راستی ستاره نظرت رو هم درباره ی شعرام بگو

یارپیـز سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:43 ق.ظ http://yarpiz.blogsky.com

ستاره چند روزی که نبودی دلمان برایت تنگ شده بود ولی میدانستم که شب میرود ولی ستاره همیشه هست ، همیشه . چشمها را ببند ، ستاره را خواهی دید.
و اما رسم زمانه ی ما تعریف این شعر شده :
هرکه زشتی کرد اجرش می دهند
هرکه زیباست زجرش می دهند

ستاره :-)
نترس ، بیش از آنچه فکر میکنی هستی .
به ما هم سر بزن .

دومان چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:17 ق.ظ

برداشتم از نوشته هات اینه که آدم توانمندی هستی ولی خیلی حساسی و فکر می کنی تنهائی ولی اینطور نیست همیشه خدا و دعای پدر مادر همراهتند و اینکه براحتی می توانی از پس این مشکل بسیار ناچیز بر بیای و مجبور نباشی تو خودت بریزی چندتا توصیه میکنم :
۱- در کارهات آروم باشی
۲- زود قضاوت نکنی و زود عصبی نشی
۳- قبل هر عکس العملی ۲ دقیقه به خودت فرصت بدی تا همه جوانب امر و در نظر بیگیری
۴- به کار کردن عشق بورز
۵- همیشه در همه جا آدم بد وآدم خوب هستش شما خوباشو سوا کن بقیه رو کنترل و مدیریت کن

راستی یه سوال دارم ازتون البته نمیدونم دخترید یا پسر . آیا بین همکاراتون از کسی بیشتر خشتون میاد به حدی که بخواهید باهاش دوست بشید(دوست دختری یا پسری)؟ منظورمه لطفا جواب بدید تا بقیه اش رو بگم فعلا خداحافظتان باد

دومان چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ق.ظ

ساره خوشبحالت که اینقدر راحت میتونی بنویسی قدرشو بدون ها این یه نعمت . اگه خواستی جوابمو بدی میتونی به ای میلم بزنی.بابای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد