جاده مه آلود

من از تبار اینه سخن می گویم

از امتداد جاده های پر از مه

آمده ام به سوی جاده ای بی انتها

تمام جاده را مه فرا گرفته است

و گاهی عبور نوری مرا دبر به خود می آورد

زمانی که او رفته است

و من همچنان در جاده پر از مه سرگردانم

دلم کمی نور می خواهد

نوری از جنس آسمان

عشق آسمانی ترین نوریست که می دانم چیست

ولی کو آن نور هم که رفت 

و من در این جاده بازتنها مانده ام

بدون توجه به نورهای ممتد بالای سرم درون جاده

و جاده همچنان مه آلود است

 

نظرات 9 + ارسال نظر
جوجه تیغی دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:09 ب.ظ

من هیچکس نیستم -تو کیستی ؟اگر تو هم کسی نیستی -پس شدیم یک جفت- .........................................جاده اگر مه آلود نبود شاید هرگز نیاز به یک همراه راستین حس نمی شد.....جاده مه آلود است شبح کسی در مه پیداست که در امتداد جاده در راهست......مهم نیست که او در مورد مه و جاده چه فکر می کند ...........مهم این است که تو خود چه فکر میکنی ......و چه می بینی و چه تصمیم میگیری........با هر که همراه شوی ......فقط فکر و عمل خود تو است که مناظر جاده را رقم می زند ...پس هر لحظه مواظب باش که چه میکنی و چه از ذهنت میگذرد........و بدان .....از حال تا زمانی که عمری باشد هر زمان نیازداشته باشی فقط کافی است اراده کنی تا شانه هایم تکیه گاه تو باشد بدون هیچ چشم داشتی....فقط برای اینکه با هم پیمانی داریم بالا تر از هر پیمانی .....

مح دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:20 ب.ظ

محسن دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:22 ب.ظ http://parandeh-mohajer.blogsky.com

من بازم اومدم این بار هم مثل همیشه وبلاگت قشنگه عینه همیشه مثل روحیات خودت

جوجه تیغی سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:26 ق.ظ

فقط سلام-گفتم...گفتی...و دیگر هیچ و چه حیف

! سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:04 ب.ظ http://alldaytimes.blogsky.com

سلام
* * *

۱- http://yeghatrebaroon.blogfa.com/
وبلاگ مامان بارون ... حتماْ بخونش ... یه جورایی عاشق و عارف صفت هستش

۲- گفته بودی نظرت برگشته ... بعد از خوندن اون مانت
شوکر اله دی ...

۳- تو وبلاگ من فقط یک زن
یه کامنتی نوشته بودی با اجازه شما فضولی کرده و خوندم
من بعد نگو که تو هم داری به روز اون می فتی ... البته خود دانی ... خانم مجری ...
منتها یعنی تو هم کراک و تریاک و ال اس دیو ... از اینا مصرف می کنی ؟
یا اینکه جانی واکر و ودکا موناکو و شامپانی می ندازی بالا

۴- یه جورایی حدس می زنم داستان نویس باشه ... منتها بعید هم نیست که واقعیت داشته باشه .
ولی این دوتا پست آخرش خیلی مظلمونانه شده
خداییش حالم گرفته شد اونارو خوندم
من موندم یه همچی آدمی واسه چی به مواد کشی و خراباتی گری افتاده
البته تو این دنیا هیچ چیزی بعید نیست
هیچ وقت اونو یه خلافکارنمی دونم
آرزو هم می کنم هیچکی هم مثل اون نشه

* * *
راستی
دو تا کامنت هم نوشتم سیاسی ... واسه یه پناهنده
اونو هم اگه تونستی یه نگاه بندار
http://dokhtarehamsaye.blogsky.com/Comments.bs?PostID=149

رزا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:13 ب.ظ http://golehamishebahar.blogfa.com

سلام گلم

من از تبار بی کسی ها با تو سخن می گویم


من از تبار دل و اینه های بکر با تو سخن می گویم



گوش کن :



جاده صدا میزند از دور قدم های تو را


سهم تو جاده تاریکی نبود


کفش به پا کن وبیا..........



من منتظر گامهای مهربون تو توی




هزارو یک شب هستم


یادت نرهااااااا




منتظرتم

تا بعععععععععععععععععععععععععععععععد


افشین سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:14 ب.ظ http://o0oafshin.blogsky.com

اونی که می بینی مه نیست
دود ماشین ها و ترمزشونه

Ho3!N چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:00 ق.ظ http://ho3iin.BlogSkY.Com

زمانی که او رفته است

و من همچنان در جاده پر از مه سرگردانم

زاگرس چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:12 ب.ظ http://www.zagros.blogfa.com

سلام ستاره جان...وبلاگت خیلی قشنگ شده..راستییییییی چرا یه چند وقتیه به من سر نزدی..ها ها ها؟؟؟؟.. منتظزتم...بوس....بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد