دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سروسامانی من گوش کنید
گفتگوی من وحیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من ودل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل ودین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس درآن سلسله غیرازمن ودل بند نبود
یک گرفتارازاین جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمارنداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتارنداشت
اینهمه مشتری وگرمی بازار نداشت
یوسفی بود هیچ خریدارنداشت
اوّل آنکس که خریدارشدش من بودم
باعث گرمی بازارشدش من بودم
عشق من شدسبب خوبی ورعنایی او
دادرسوایی من شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جاشرح دلارایی او
شهرپرگشت زغوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سروبرگ من بی سروسامان دارد
سلام دوست عزیزم
وبلاگ زیبایی داری اگه به کلبه ی ما هم سری بزنی خوشحال میشیم..............
موفق باشی
بی خیال بابا
در صورت نیاز شدید با ۱۲۵ تماس بگیرید
سلام.خوبی؟نمی خوای به من سر بزنی؟من آپ کردم و یه بار هم بهت گفتم ولی تو ....
زود باش بیا.
منتظرت هستم.
تو هم که آپ می کنی و به من نمی گی.
خوبه.روابطمون داره روز به روز بهتر میشه.
واقعا که.
سلااااااااااااااااااااام!
دختر تو چرا اینجوری شدی...
بی معرفت شدی! نمی ری نمی ای! دیگه دومسم نداری؟؟!
کی می ای تهران بابا؟! دلم واسست یه ذررررررره شده به خدا! عجب شعر نازی....به حال و روز منم می اد...
ستی؟! یه کاری کن...من شمارتو ندارم...ای میلش کن به میلم لطفا...اوکی گلم؟! ازخودتم یه چیزی بنویس بابا! تعریف کن چه خبر...دوست دارم به خدا...با ما باش کمی...
ستاره جان با درود فراوان..............
منم سهیک دوست قدیمی
آخرین ترانه ی باران
خوب شد که پیدات کردم...........تو و بیوفایی؟
باور نمی کنم
یادت باشه هرچیزی نویش خوبست جز دوست..
.........................................
تنهایم..........تنها
تنها با هم نشینی بنام عشق
پرواز میدهم اورا
تا برشانه هایت بنشیند
دوستت دارم....................
.........................
گلدونا را آب دهیم......تندرست و شادکام باشی نازنین دوست قدیمی من...مهربانی کی سرآمد
مهربانان را چه شد؟
نمی دونم بگم سلام مانکن یا بگم سلام ورزشکار.
ولی همون ستاره بهتره.
سلام ستاره.
کجایی؟باید منتت کنم به من سر بزنی؟
من بازم آپ کردم.
شاد باشی.
ای بیمعرفت...کجایی.خبری ازت ندارم.....
راستی من رفتم سر کار و الان ۱۲ روزی میشه که مشغول شدم...از خودت خبری به من بده
پرنده...
پرنده گفت : چه بویی چه آفتابی
آه بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید
مثل پیامی پرید و رفت
پرندهی کوچک
پرنده فکر نمیکرد
پرنده روزنامه نمیخواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بیخبری میپرید
و لحظههای آبی را
دیوانهوار تجربه میکرد
پرنده آه فقط یک پرنده بود
فروغ فرخزاد
سلام خوبیید خیلی خیلی وبلاگ قشنگی دارین اگه بگن از ۲۰ نمره بده میگم ۲۰ ممنون به کلبه عشق من هم سر بزنید ممنون میشم اگه یادگاری هم از خودتون به جا بگذارین