هی بگید شاد بنویس اینم شاد
تصمیم گرفتم که دیگه شاد بنویسم ولی ....................
اصلا یه جوک
یه روز یه نفر که خیلی ترکها رو مسخره می کرده و براشون جوک می ساخته می ره خونه خدا اونجا جلو اون چی بهش می گن؟ کعبه می گن انگار !!!! حالا ... جلو همون بوده به خدا می گه خدا منو ببخش من دیگه با این ترکها کاری ندارم دیگه براشون جوک نمی سازم در همین موقع یه ترک از راه می رسه و از مرده می پرسه ببخشید آقا شما می دونید قبله کدوم طرفه مرده می گه ببین خدا من که باهاش کاری نداشتم خودش اومده گیر می ده ها.
حالا شده قضیه من هی می خوام شاد بنویسم ولی این بخت نامراده من هی میاد و بهم گیر می ده نمی ذاره شاد بنویسم . اصلا شادی به من یکی اصلا نیومده .دیروز مثلا می خواستم برم عروسی از شرکت ساعت ۱۲ مرخصی گرفتم و زدم بیرون دیدم دفترچه اومده کوبیدم نصفه شهر و رفتم پستخونه دفترچه تموم شده بود لجم در اومد ولی هیچ کاری نمی تونستم بکنم چاره ای نبود مثله آب ریختم زمین و سر خوردم اومدم دربست گرفتم تا خونه اونم نامردی نکرد و فکر کرد چون زبونم باهاشون فرق داره غریبم و دوبله که سهله سوبله باهام حساب کرد بی خیال شدم حتی نگفتم چرا ! پیشه خودم گفتم حتما اجاره خونش رفته بالا یا می خواد شهریه دانشگاهه بچه شو جور کنه و ........... که همیشه مردم بیچاره جامعمون باهاش دست به گریبانند . رفتم خونه حسی برا عروسی رفتن نداشتم افتادم رو تختمو چند دقیقه فکر کردم . تلفن خودشو می کشت می دونستم دوستمه که می خواد گیر بده که بیا بدونه تو مزه نمی ده باید بیای و واسه روحیت خوبه ........... به زور رفتم گوشی رو که برداشتم بعده کلی جیغ و ویغ مجبور شدم که برم هر لباسی رو که برداشتم دیدم حسش نیست آخر یه بلوز آستین بلند زر زری پوشیدم با شلوار و زدم بیرون خونه دوستم که رسیدم مثله گلوله می رفت اینور اونور و جیغ و ویغ می کرد و تقاضای کمک می کرد منم بی حوصله نشسته بودم  لب پنجر ه و به کاراش نگاه می کردم حاظر که شد گفت بزن بریم گفتم کجا گفت آرایشگاه دیگه. گفتم برو بابا کی حال داره همین طوری خوشگلیم . آینه رو جلوم گرفت و گفت کی با این قیافه تو رو تو عروسی راه میده . یه نگاه که تو آینه کردم ترجیح دادم به حرفش گوش کنم .به قوله پسر خالم که همیشه می گه ورودی اجوزه خروجی پری .
دوستم لنز گذاشت اونم سبز پررنگ دوست پسرشم نامردی نکرد و تا دیدش گفت به به ستاره خانوم این قورباغه خوشگلو از کدوم برکه گرفتید منم برم لنگشو بگیرم . دوستم که داشت منفجر می شد گفت از برکه ای که قبلا تو رو گرفته بودم یادت نمی یاد . تا برسیم تالار  وایییییییییییییییییییییییییییییییییی این دو تا کل کل کردن . وقتی وارد شدیم عروس داشت رقص دایره می کرد و دامادم واسش دست می زد  من دیدم چه خیتی کاشتم و همه چه مکش مرگه منی به راه انداخته بودن و چه تیپهایی زده بودن من که خیلی ساده بودم حتی آرایشم اولش کلی خجالت کشیدم ولی وقتی خانوم ناز و خوش تیپی که اون سره میز نشسته بود دیدم راجع بهم سوال می کنه و در کل از ۵۰۰ تا مهمونی که اومده بودند اگه هر کدوم یه جفت چشم داشتن یعنی ۱۰۰۰ تا چشم بیش تراز ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ نگاه می کردن حالا نمی دونم تو ذهنشون به چی فکر می کردن ولی من تصمیم گرفتم اینطوری فکر کنم  که نه بابا با تمام سادگیم انگار از همه جذابتر به نظر می رسم که این همه نگام می کنن . هر چند برام این چیزها مهم نیست ولی خوب دوست هم ندارم که بد دیده بشم .خنده دار اینجا بود یه دختر پر فیسو افاده و خوشگل کنارم نشسته بود وقتی دوستم می خواست منو به خالش معرفی کنه خاله نمی دونم چی شنید برگشت گفت اه دختر اون خانومه هستی مامانت چه جون مونده ؟ دختره با حرص برگشت نگاش کرد و بلند شد رفت . وای منو دوستمو خالش که تازه فهمیده بود چی شده کلی سر این موضوع خندیدیم . وای دخترا چقدر حوشگل بودن ولی حیف که  هیکل قلمی و مانکن اصلا اصلا توشون نبود  خوب دیگه هر شهری واسه خودش یه خصوصیتی داره زنهای این شهرم تپل و  قد کوتاه و خیلی خوشگلند . و مرداشونم که حالا داره بهتر می شه ولی نسل قبلی اکثرا مکعب تشریف دارن پهن و قد کوتاه با شلوارهایی که زیره شکمشونه همیشه .یه دختر ۱۸ ۱۹ ساله تو عروسی بود که منو مرتب یاده نیلوفر می انداخت نمی دونم چرا ولی یه جور خواسی احساس می کردم که نیلوفره . تا آخرش فقط نگاش می کردم .دلم می خواست باهاش برقصم ولی خوب نمی شد که همدیگرو نمی شناختیم پس ترجیح دادم همونطوری ساکت بشینم . بقیه عروسی هم بزن و برقص و بکوب ....................... . تا تموم شد و دوست پسر دوستم پیجمون کرد . و ما هم بدو بدو رفتیم دیگه داشتم از خستگی میمردم دلم می خواست بیفتم تو تختمو تا ۳ روز بخوابم . هر چند اصلا فعالیت بدنی نداشتم و مجسمه با من فرقی نداشت ولی خوب یه جا نشستن و به رقصهای مسخره دست زدن خودش کلی جون می خواد که من نداشتم .شب قبلشم که به شدت تب کرده بودم و استخونهام درد می کرد . تو ماشین یه دفعه زد به سره دوستم و گفت اول هممون می ریم شام بعدش میریم عروسی شبونه. جیغ و داد و نه و نوی من اثری نداشت و چون تعداده اونها بیشتر بود تسلیم شدم اول رفتیم هر چند میل نداشتم ولی به زور یه پیتزا زدیم تو رگو رفتیم خونه دختر خاله دوستم به قوله اونها واسه تجهیز شدن به خوشگلی . من رفتم افتادم رو تخت و به ستاره هایی که از پنجره دیده می شد نگاه می کردم و براشون لالایی می خوندم که بخوابن و فقط صدای جیغ و ویغه بچه ها رو که وسایلشون قاطی شده بود یکی ریمل می خواست و یکی دوره لبو و یکی دیگه کراواتشو نمی دونست چه رنگی انتخاب کنه همونطوری تو فکر بودم که پسر خاله دوستم اومد تو گفت ببین اسپرت بزنم یا کت شلوار من که حوصله نداشتم گفتم هر چی عشقته با کی می خوای برقصی بر اساسه اون لباس بپوش . خورد تو ذوقشو با دلخوری رفت .  
کم کم صداها شدید تر می شد تا اینکه صدام کردن که پاشو به خودت برس بلند شدم رفتم جلو آینه دیدم همون ستارم دلم نیومد خودمو عوض کنم دنبال سایم از اطاق جدا شدم و گفتم من میرم پائین خواستید شمام بیاید . رفتم ولی انگار کسی صدامو نشنید در ماشین ها قفل بود تکیه دادم به ماشین ماشین آخی کرد و شروع به گریه کرد فهمیدم اذیتش کردم دوست پسر دوستم از اون بالا دزدگیرو زد و در ها رو هم واسم وا کرد . نشستم تو ماشین ۱۵ دقیقه بعد اومدن پایین . توشون خنده دار ترین قیافه پسر خاله دوستم بود که موهاشو سیخ سیخ کرده بود وکلی هم تافت و ژل اونم با کت و شلوار وای من که قیافشو دیدم پکی ترکیدم و زدم زیره خنده با تعجب نگام می کردن بی توجه روسریمو کشیدم رو صورتمو تکیه دادم به پشتی صندلی . موبایلها هی زنگ می زد زود باشید کجائید .سر کوچه خونه ای که توش عروسی بود
 پسر هایه زیادی واستاده بودند یه دفعه دخترا تو ماشین جیغ زدن گاگا من که جا خورده بودم گفتم چطونه دوستم گفت مگه گاگاها رو ندیدی ؟ من با تعجب گفتم گاگا ؟ اه نظری می دادن مگه ؟ دوستم گفت اه چقدر خنگی بابا پسر ها رو می گم ندیدی چه مامانی بودن . من که تازه دوزاریم افتاده بود با اخم گفتم نه .  وقتی رسیدیم نوازنده ها آهنگه ایتس ایتس می زدن آهنگه من بود وای تازه نرسیده بودم می پریدم وسط ولی خوب درست نبود . رفتم مثله بچه آدم نشستم و همونطوری تا آخر مراسم فقط دست زدم . آقای آبادی یکی از بازیگرا هم اومده بود با زنش. زنش کلی خوند و بقیه رقصیدن . از فرانسه و انگلیس و باکو کلی مهمون به قوله دوستم گاگا اومده بودن . دوستم هم که از اون اول تا آخر وسط بود  . پسر خالش هی تو گوشش چیزایی می گفت دوستم هم  هی وسط بهم می گفت آبرومو بردی پاشو بیا . من که حتی روسریمو هم باز نکرده بودم محل نمی ذاشتم رفته بودم پیشه یه خانومه خوشگل که اونم با مانتو روسری نشسته بود نشسته بودم . از اون اولم  دو تا  گاگا با نگاهاشون  بهم گیر  داده بودن واسه همین اصلا بلند نشدم خیلی ها دنبال فرصت بودن که پاشم یه دور باهام برقصن ولی خوب این فرصت و بهشون ندادم . دو تا گاگا هم واستاده بودن بالا سرم و یکیشون نمی دونم با اون موبایل مسخرش داشت ۴ ساعت چی کار می کرد.
خواننده نوازنده هام که بدتر از همه آخرش بهم کارت و آی دی و هزار تا بند بساط داد انصافا صداش خیلی قشنگ بود . آخر مراسمم رقصه آذری رو خیلی باهال رقصید . ساعت ۳.۳۰ دقیقه صبح شده بود و من سرم درد می کرد . فکر صبح بودم که چطوری می خوام برم سر کار . دوستم که فکر کنم تا دو روز از خواب بیدار نشه خودشو کشت .وای نیلوفرم اونجا بود با دوست پسرش کلی رقصیدن دلم هوای نیلوفر و کرده بود آخه دختر تو با من چی کار کردی که اینقدر دوست دارم . اصلا از عروسو داماد هیچی نگفتم عروس عروسک بود ولی داماد به لعنته خدا هم نمی ارزید می گفتن میلیونره من حتی نوشتنشم بلد نیستم دامادی که رقصیدن بلد نیست باید شوتش کنی سطله آشغال . یا نرقص یا میرقصی مثله آدم درست برقص . خلاصه داماد اصلا مزه نداد ولی عروس ملیح دوست داشتنی و ناز بود .
 
کاش که چون برگه نیلوفر بشم من

با سر انگشت باد پر پر بشم من 

قهر نکن با من غمگین و خسته

دلم از شیشه بوده و شکسته

(نیما هم وبلاگو تعطیل کرد !!!خوب زمونست دیگه .)

اگه تو هم ترکم کنی مجنون می شم من

زدوریت دیونه دلخور می شم من

می گما یکی می گفت ستاره خیلی مواظب باش گرگ تو جامعه زیاده ولی نه من پرسیدم چجوری و نه اون گفت فقط گفتم آره .
یکی به من بگه چطوری مواظبه گرگها باشم حرفه بیخود و شعار ندید که حسش نیست بین و بین الله یکی که واقعا می فهمه چی می گم و از چی حرف می زنم بهم جواب بده
!!!!!

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:18 ب.ظ http://pool-dolar.blogsky.com

سلام. یه سری هم به وبلاگ من بزن. ضرر نمی کنی!

شازده خانوم دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:23 ب.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

سلام.کجایی بی معرفت.خدا میدونه چفدر تو فکرت بودم و همیشه یاد اون قضیه استخدامت می افتادم.چون منم دنبال کار میگردم.باید حتما ایم وبلاگتو اضافه کنم تا دیگه گمت نکنم

جان شافر دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:24 ب.ظ http://Emperor-Of-Metal.Co.Sr

درود بر تو - وبلاگ جالبی داری به منم سر بزن Www.Emperor-Of-Metal.Co.Sr و Www.Suicide.Co.Sr بدرود...!

میشل دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:58 ب.ظ

سلام

حمیدرضا دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:17 ب.ظ http://nimnegah.mihanblog.com

باحال بود !

حامی دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:22 ب.ظ http://www.bazdam.persianblog.com

avalan joket khob bod dovoman bekhand ta donya behet bekhandeh svona behtarin rahsh ineh ke donya ro az cheshm ye bareh negah nakoni sai kon khodetma gorg beshi ageh neitononi bayad begi bedrod ey zendegi ziba ya hagh

علی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:43 ب.ظ http://yahoo-messenger.blogsky.com

اینم اسم و رسم نظر شماره ۱۸ پست بالایی :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد